چند روز پیش، هنگام عبور از منطقه مرفه 11 ای اسلام آباد، مدرسه خصوصی و تازه تأسیس شده، ساختمان زیبا و نام انگلیسی و بنری که نوید ارائه «آموزش در سطح جهانی» را میداد، را دیدم.، اما چند کیلومتر از آنجا به سمت گولره شریف و مهرآباد، مدارس دولتی را خواهید دید که سقف هایشان نیز در حال فرو ریختن است و کلاسهایی با شصت تا هفتاد کودک برای هر معلم است، اما کلاسهای درس این مدرسه به گونهای است که به سختی میتوانند ده تا پانزده کودک را در یک کلاس جای دهند.
پاکستان کشوری است که فقط یک سیستم آموزشی ندارد، بلکه حداقل پنج سیستم آموزشی متمایز دارد: مدارس خصوصی نخبگان، مدارس کم هزینه انگلیسی زبان، مدارس دولتی، مدارس عمومی ارتش و مدارس مذهبی که هر کدام برای طبقات اجتماعی مختلفی پاکستان خدمات آموزشی ارائه می دهند و در واقع هر کدام نسخه متفاوتی از دیگری دارند. همه اینها در کنار هم یک ساختار آموزشی عمیقاً چند پاره ایجاد میکنند که نابرابری های اجتماعی را منعکس میکند و نحوه نگاه جوانان پاکستانی به خود و جامعه شان را شکل می دهند.
همانطوری که عادل نجم، استاد روابط بین الملل در دانشگاه بوستون، در مورد این نظام آموزشی توضیح میدهد که پاکستان در حال تجربه «نژادپرستی آموزشی» است، کشوری که در آن می توانید هر کیفیت آموزشی که می خواهید را خریداری کنید، و امکانات آموزشی «از کاملاً خارق العاده تا کاملاً در سطح جهانی» در دسترس تان است. این سلسله مراتب نظری نیست، بلکه هر روز صبح با حضور کودکان در مدارس مختلف در سراسر پاکستان آغاز می شود و برای درک عمق این شکاف، کافی است به این پنج جهان نگاهی دقیق بیندازید.
دسته اول شامل مدارس خصوصی ممتاز است که از همه نوع امتیازی برخوردار هستند، از جمله مدارس بیکن هاوس، روتس، لاهور گرامر و سایر مدارس. این مؤسسات اعتماد به نفس، فرهنگ بحث و گفتگو و تسلط به زبان انگلیسی را ترویج می دهند. دانش آموزان یاد میگیرند که دیدگاه های خاص خود را در مورد گرمایش جهانی و حقوق زنان بیان کنند، افق های آنها توسط دانشگاه های آیوی لیگ یا مشاغل چند ملیتی تعیین می شود.با این حال، بسیاری از فارغ التحصیلان این مدارس درک کمی از جامعه ای که فراتر از دیوارهایشان قرار دارد، دارند. برای اکثر آنها، فقر پاکستان، بیمارستان های دولتی و سیستم های ناکار آمد به دور از ایده های آرمانی، چیزهایی برای نوشتن، نه برای زندگی کردن هستند. آنها فرزندان خانواده هایی هستند که در سطح جهانی افراد بزرگی محسوب می شوند، اما در سطح ملی به ندرتی، مردم این کشور محسوب می شوند.
در رده دوم، مدارس کم هزینه با زبان انگلیسی قرار دارند. اینجاست که طبقات متوسط و فقیر رو به پایین پاکستان در نبرد خاموش خود برای توسعه و پیشرفت می جنگند. والدین آن ها برای پرداخت شهریه ماهانه گرسنگی می کشند و از وعده های غذایی خود صرف نظر می کنند، زیرا معتقدند که زبان انگلیسی تنها گواهی نامه موفقیت فرزندان آن ها است. این مدارس وعده آموزش به زبان انگلیسی را میدهند، اما اغلب چنین مدارسی فاقد معلمان آموزش دیدهای هستند که به زبان انگلیسی مسلط باشند یا کمبود معلم دارند.
در برخی از این مدارس، دانش آموزان دروس را طوطی وار حفظ می کنند، قواعد دستور زبان نیز تمرین داده می شود، برای لهجه های انگلیسی تمرین می شود، حتی دانش آموزان به خاطر صحبت کردن به زبان اردو یا به هر زبان دیگری در حین کلاس، تنبیه میشوند، اما با وجود این همه، آنها به ندرت به زبان انگلیسی مسلط می شوند. نتیجه، یک نا هماهنگی زبانی و روانی است، نسلی که نه می تواند خود را به طور کامل به زبان انگلیسی مسلط کند و همچنین نمی تواند به زبان مادری خود افتخار کند.آن نسل بین آرزوها و بیگانگی معلق می مانند، قادر به زندگی راحت در دنیای نخبگانی که از آنها تقلید میکنند، نیست و نمی توانند با ریشه های خود که پشت سر گذاشته است، ارتباطی برقرار کنند.
در جایگاه سوم، مدارس و دانشکده های ارتشی قرار دارند: مؤسساتی منضبط، نیمه ممتاز، سلسله مراتبی و ملیگرا. این مدارس زیرساخت ها و معلمان نسبتاً بهتری نسبت به بسیاری از مدارس دولتی و خصوصی ارائه می دهند و اغلب مستقیماً به مؤسسات نظامی کشور وابسته هستند و دانشآموزانی که در آنجا تحصیل میکنند برای خدمت در همان مؤسسات نظامی از جمله ارتش پاکستان انتخاب می شوند. بسیاری از دانشآموزان برای خدمت در نیروهای مسلح به این مدارس و دانشکده های افسری می روند، جایی که حرفه نظامی به عنوان یک پیشرفت طبیعی تلقی می شود. در حالی که فلسفه آموزشی آنها بر نظم و انضباط تأکید دارد، شهروندانی را تربیت میکند که می توانند به طور مؤثر از دستورات پیروی کنند، اما به ندرت به انجام این کار تشویق می شوند.
چهارم، مدارس دولتی هستند که گسترده ترین، اما نادیده گرفته شده ترین مؤسسات آموزشی کشور هستند. هزاران مدارس دولتی ستون فقرات نظام آموزشی پاکستان را تشکیل میدهند و بزرگترین تراژدی آنها این است که کلاس های درس پر از دانش آموزان، معلمان دارای مدرک، اما کم آموزش و کتاب های درسی قدیمی است که معلمان هیچ تسلطی بر آنها ندارند. سبک تدریس با یادگیری طوطی وار مرتبط است که اجازه نمی دهد کنجکاوی و تفکر انتقادی توسعه یابد. هر کلاس درس با کلاسی متشکل از پنجاه تا هفتاد دانشآموز اداره می شود. حضور در این مدارس به دلیل فصل برداشت، سیل، باران یا کمبود حمل و نقل در نوسان است. برای دانش آموزان این مدارس، هدف از مدرسه رفتن، یادگیری کم و تامین معیشتی برای بقای زندگی بیشتر است، با این حال از همین مدارس است که اکثر نیروی کار آینده پاکستان ظهور می کنند، کودکانی که آماده نیستند و دچار سوء تغذیه یا غفلت هستند، همان ها بیشتر نیروی کار کشور را تأمین می کنند. تا زمانی که پاکستان تضمین نکند که هر کودکی، چه در یک مدرسه مذهبی و چه در یک مدرسه خصوصی یا مدرسه دولتی، از حق یکسان تفکر، پرسش و رویاپردازی برخوردار است، مدارس گونا گونی پر زرق و برق همچنان رشد خواهند کرد،اما دیوارهای تفرقه و تبعیضی که بین آ نها قرار دارد نیز به همین ترتیب بلندتر خواهند بود.
در نهایت، مدارس مذهبی وجود دارند که برای خانواده های فقیر، مدارس مذهبی پاکستان پناهگاهی هستند که غذا، مسکن و مهمتر از همه، آموزش مذهبی رایگان به فرزندان آن ها ارائه می دهند. بسیاری از علما و افراد متدین در جایی که دولت شکست خورده است، عملکرد رفاهی مهمی را انجام می دهند. با این حال، فاصله آنها با برنامه های درسی مدرن، طلاب این مدارس مذهبی را بدون مهارت های لازم برای عملکرد در جامعه معاصر رها می کند. در حالی که برخی از مدارس مذهبی در کنار تدریس علوم دینی، دوره های علوم پایه یا کامپیوتر را نیز آموزش می دهند، برخی دیگر، هنوز تفسیرهای محدود و تفرقه انگیزی از ایمان را آموزش می دهند که مانع از تعامل با دنیای مدرن می شود. طلاب این مدارس دینی در یک محیط رسمی و مذهبی پرورش می یابند، اما بسیاری از آنها فاقد ظرفیت ذهنی مورد نیاز برای تامین زندگی امروزی هستند. نتیجه، دنیایی کاملاً متفاوت است که در آن ایمان و بقا بر تفکر انتقادی یا مشارکت مدنی اولویت دارد. اگرچه طلاب این مدارس مذهبی در این محیط مذهبی در کنار هم زندگی میکنند، اما به نظر می رسد که در دنیایی کاملاً متفاوتی، از دنیای کنونی زندگی می کنند. اگر نگاه کنید، طلاب هر یکی از این پنج مدارس مذهبی با سایر پاکستانی های هم نژاد، متفاوت هستند و هیچ ارتباطی با نخبگان یا تسلط کاملی بر زبان انگلیسی یا اردو ندارند. طلاب مدارس مذهبی با صحبت کردن به زبان های محلی مختلف بزرگ می شوند، اما کمی به زبان انگلیسی، اردو و عربی نیز صحبت میکنند، اما در جهان اخلاقی، اجتماعی و ذهنی جداگانه ای زندگی می کنند، زیرا آنچه را ما در پاکستان ملت می نامیم، در واقعیت مجموعه ای از جزایر آموزشی است.
این شکاف فقط فرهنگی نیست، بلکه پیامد های مادی نیز دارد. تقسیم این سیستم های موازی، پایه های آموزش ملی پاکستان را تضعیف کرده است. این چشم انداز آموزشی پراکنده، پاکستان را به آستانه بحران رسانده است. بیست و شش میلیون کودک، دومین جمعیت بزرگ خارج از مدرسه در جهان، پس از نیجریه است که کاملاً از هر پنج سیستم آموزشی پاکستان محروم است. از میان افراد ثبت نام شده در مدارس، تنها پنج درصد آموزش با کیفیت دریافت میکنند و تنها دوازده درصد از افراد واجد شرایط به آموزش عالی دست یافته اند. این شکاف ها اعداد انتزاعی نیستند، آنها در رتبه بندی پاکستان در بین 193 کشور در شاخص توسعه انسانی سازمان ملل متحد در سال 2024 میلادی که معیار روشنی از چگونگی تضعیف توسعه کشور توسط دسترسی نابرابر به آموزش است، منعکس شده اند.
این آمارها چیزی بیش از این هستند و آینه ای از واقعیت های اجتماعی در مدارس خود پاکستان هستند. دولت پاکستان دهه هاست که درباره اصلاح برنامه درسی یا آموزش معلمان صحبت میکند، در حالی که به بحران عمیقتر اخلاقی، ساختاری و اجتماعی نمی پردازد.برخی ها معتقدند که ما نسلهایی را پرورش میدهیم که در یک سرزمین زندگی میکنند، اما در جهان های کاملاً متفاوتی زندگی میکنند. چگونه یک ملت می تواند انسجام ایجاد کند یا وحدت و همبستگی ملی داشته باشد، وقتی فرزندانش قادر به صحبت با یکدیگر یا حتی درک واقعیت های یکدیگر نیستند؟ آموزش فقط انتقال دانش نیست، بلکه پایه و اساس شهروندی است، فضایی مشترک که در آن هویت، اخلاق و تفکر انتقادی با هم تلاقی میکنند. تا زمانی که پاکستان تضمین نکند که هر کودک، چه در یک مدرسه علمیه و چه در یک مدرسه خصوصی یا دولتی مشغول تحصیل باشد، حق یکسانی برای تفکر، پرسش و رویاپردازی دارد، پردیسهای پر زرق و برق مدارس پاکستان همچنان رشد خواهند کرد، اما دیوارهای تفرقه و جدایی بین آن نیز به همان اندازه افزایش خواهد یافت[1].
تحلیل کارشناسی: تحلیگرانی معتقدند که مدت ها ست که این نظام آموزشی چند پاره پاکستان مورد انتقاد قرار می گرفته است، اما هیچ دولتی جرأتی نکرده است که گام عملی برای ساماندهی آن بطور برنامه درسی ملی، بردارد، اما دولت عمران خان، نخست وزیر سابق پاکستان در سال 2020 میلادی ابتکار عمل را برای معرفی یک برنامه درسی ملی پاکستان به دست گرفت که بر اساس آن هر پنج نوع مدارس مذکور، از جمله مدارس دینی، ملزم به تدریس این برنامه درسی ملی پاکستان شدند، اما دولت او فقط توانست این برنامه درسی را تا سطح ابتدایی تدوین و اجرا کند، زیرا قرار بر این بود که در سه مراحل دیگری، این برنامه درسی ملی پاکستان تا سطوح راهنمایی، سپس دبیرستان و دانشکده تدوین و اجرا شود، اما پس از کنار رفتن دولت عمران خان، این موضوع دوباره با مشکل مواجه شد، زیرا وعده هایی که دولت تحریک انصاف پاکستان پیش از به قدرت رسیدن به مردم داد، اجرای «برنامه درسی ملی یکسان» در کشور بود، چرا که عمران خان، نخست وزیر سابق پاکستان، معتقد بوده است نظام آموزشی موجود در کشور منبع اصلی «شکاف طبقاتی» در جامعه پاکستان است که مشکلات زیادی را به وجود می آورد. در ماه جولای همان سال، عمران خان، نخست وزیر وقت پاکستان ضمن سخنرانی در مجلس ملی پاکستان، اعلام کرد که «روند اجرای یک برنامه درسی ملی یکسان از آوریل ۲۰۲۱ میلادی در مدارس دولتی، خصوصی و مؤسسات مذهبی در سراسر کشور آغاز خواهد شد». شفقت محمود، وزیر آموزش و پرورش و آموزش حرفه ای وقت پاکستان، از معرفی یک برنامه درسی ملی پاکستان برای «مهدکودک و پایه های اول تا پنجم» خبر داد که اولین مرحله از اجرای یک برنامه درسی ملی یکسان در سراسر کشور از سال تحصیلی2021 میلادی است. مرحله دوم از کلاس ششم تا هشتم در سال ۲۰۲۲ میلادی اجرا خواهد شد، در حالی که مرحله سوم و نهایی برنامه درسی ملی یکسان، از کلاس نهم تا دوازدهم، در سال انتخابات عمومی بعدی، یعنی در سال ۲۰۲۳ میلادی در سراسر کشور اجرا خواهد شد. نکات اساسی تدوین شده توسط وزارت آموزش پاکستان که برنامه درسی ملی یکپارچه بر اساس آنها شکل میگرفت، شامل آموزه های قرآن و سنت، خلاصه از قانون اساسی پاکستان، اندیشه های بنیانگذاران پاکستان، از جمله، محمد علی جناح و علامه محمد اقبال، همچنین سیاست های ملی، آرمان ها و معیارهای ملی، ترویج تفکر مترقی و سازنده در مورد جنسیت، نژاد یا مذهب، توافقات بین المللی پاکستان در مورد بهبود نظام آموزشی، به ویژه دستیابی به اهداف توسعه پایدار، افزایش مؤسسات آموزشی، معلمان و آموزشهای حرفه ای در کشور و غیره بوده است که تعیین میکنند کودکان و جوانان چه خواهند خواند، چه چیزی یاد خواهند گرفت و این آموزه ها چه تأثیری بر کودکان و جوانان خواهد داشت[2]، اما متاسفانه دولت وی کنار رفت و دولت جدید توجه خاصی به این موضوع ندارد.اکنون تا کلاس پنجم همان برنامه درسی ملی تدریس می شود، اما برای تدوین برنامه مراحل بعدی و همچنین برای موظف کردن به موسسات آموزشی برای تدریس این برنامه، عملا اقدامی نمی شود.
منابع:
نظر شما